این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

۵۳ مطلب با موضوع «زندگی» ثبت شده است

دادا بودن یا نبودن ، مسئله اینست ؟

                                                    یا

                                                    سنگی که مارسل دوشان در چاه پرتاب کرد


" دادائیسم سرفصل هنر پیشگام یا آوانگاردیسم هنری در قرن بیستم است.

تمام آثار مدرن انتزاعی (آبستره)، غریب و غیرطبیعی و به گفته مخالفان

"اجق وجق"، چیزی به این مکتب بدهکار است "


معمولا سبک های هنری  را فرزندان خلف یا ناخلف سبک های پیش از خود می دانند البته سبک ها نمود بصری ایده هایست که در طول زمان پالایش یافته و تغییر کرده اند پس هر سبکی از تفکری ساطع شده و تفکرات خود نتیجه ی احساسات و واکنش های اندیشمند نسبت به زمانه ی خود . درباره ی  دادائیست یا داداگری نیز می توان نگاه مشابهی به آن داشت و آنرا محصول ذهن مغشوش جوانان اروپایی دانست که جنگ آن ها را آواره و بی خانمان کرده بود . داداگری جنبشی بود که زود آمد و به سرعت محو شد اما تاثیری که بر دنیای هنر و اندیشه ی مدرن گذاشته تاثیری خانمان برانداز و غیرقابل چشم پوشیست . دادائیسم سبک نیست ، آثارش شباهت فرمی بخصوصی باهم ندارند اما از همان فرم ها می شود ذهنیت دادایی و زبان اعتراضی او را فهمید . دادائیسم تفکریست که اینک وارد گوشت و پوست هنرمدرن شده است و تصور اینکه دادائیسم ، مکتبی بوده در ابتدای قرن بیستم و حالا دیگر مطرح نیست نمی تواند حقیقت داشته باشد . مدتی قبل مطلب جالبی خواندم با عنوان اینکه مگر می توان مدرن نبود اما پایم را فراتر می گذارم و با ذره بینی که در دست دارم می گویم مگر می شود دادا نبود ؟ 

در برداشت معاصر به داداگری ، هدف نه تکرار فرم های دادایی بلکه تفکر انتقادی و خارج از چهارچوبست . زیبایی چیست و آیا مجبوریم که زیبا باشم ؟ زیبایی به چه کار می آید ؟ هنر چیست ؟ هر چیزی می تواند هنر باشد ، هیچ چیزی هنر نیست ،داداها رسانه های مختلفی را امتحان کردند و هنر به مثابه جریانی اجتماعی ، هنر همه جانبه ، هنر بد ، مقصد :شکستن هر منطق و نظمی از پیش تعریف شده . هنرمند مهم نیست ، هرکس می تواند هنرمند باشد ، هیچکسی مهم نیست هر کاری می توان انجام داد . یک ترکیب بندی تصادفی در خیابان می تواند هنر باشد ، اثری که قبلا ساخته شده می تواند فقط با امضای هنرمند ارزش هنری پیدا کند . هیچ چیز مهم نیست اما همه چیز بکار می آید .

دوستی دارم که می گفت در خانه اش تلویزیون ندارد ، این یک حرکت مبارزه جویانه است ، چون تلویزیون همه رشته ها را پنبه می کند ، تلویزیون وقت را می خورد و حتی چیزهای عالی را تا مرحله ی ابتذال سطحی می کند . مخاطب امروزه ی هنر با تلوزیون بزرگ شده و از آن بدتر اسیر اسمارت فون ها و اپ هاست . این مخاطبان افرادی بی حوصله و خسته و شاید نهیلیست ترین نسل روزگار بشرند حتی اگر خودشان ندانند . هنرمند امروز اگر بخواهد در قالب های هنری پیش از خود بماند هیچگاه نمی تواند مخاطبان دمدمی مراج امروزی را جذب و پیام خود را منتقل کند . اما یک هنرمند دادا شاید بهتر عمل کند ، دادا از همه چیز بهره می گیرد ، از شبکه های اجتماعی یا دستارودهای جدید روزگار ما یا هر چیز دیگری اما این کار را طوری انجام می دهد که هنر انجام می دهد طوری که تیرش روح مخاطب را نشانه گرفته ، بی مهابا و بدون رحم تیر را رها می کند ، یک دادا یک هنرمند است و یک هنرمند یک دادا

" همنشین تو از تو رادیکال تر باید
تا که بر تو جسارت بی افزاید "             یا چرا پول بو می دهد ؟

زندگیت همیشه چیز دیگری بوده ، علایق مردم را می بینی و تعجب می¬کنی ، علایقت را می بینند و می گویند دیوانه¬ای . تصمیم می گیری که ارزش¬های آن ها برای تو بی معنی است . پول همه چیز نیست برخلاف 99% مردم که این جمله را می گویند و در حال چاپیدن همدیگرند واقعا داری بر خلاف رودخانه پارو می زنی ، باور اینست که پدرسوخته ای که ماشین فلان دارد زندگی موفق تری نسبت به تو و آرمان های بچگانه ی تو دارد . نگاه¬ها عموما اینست که از روی جوانی و ناپختگی مهملات می گویی . زندگی در چنین اتمسفری سخت است ؟ بله سخت است و تو هنوز مشغول به پارو زدن هستی ، می گویند دوندگان ماراتن ذکر می خوانند چراکه از جایی به بعد عضله یا پاهایشان نمی دود بلکه ذهن آنهاست که باعث شکست یا ادامه مسیر است .¬از آنجایی که از گردن به پایین فلجم ترجیح می دهم مثال رودخانه را ادامه دهم . سلامت من و امثال آدم های مثل من  مستقیما ربط دارد به سلامت و شوق روانیمان. مزخرفاتی که در اینترنت می خوانید یا مجریان تلوزیون به خوردتان دانند را فراموش کنید . تلاش همه چیز نیست ، خریدن عطر فلان و سفر رفتن به قبرستانی نزدیک ساحل مدیترانه در سلامت روحی من یکی که بی تاثیر است پس چرا مسئله ی پول مهم است و به خوردمان دانند که موفقیت یعنی پول .می دانید چرا پول مهم است ؟ پول Ctrl + Z  زندگی آدم های بی خاصیت است یا بخشی که ندارند را پر می کنند . اگر قیافه ی خوبی ندارم با ماشین پاشنه بلندم جبرانش را با هم خوابگی های روزانه با آدم های بی پول عقده ای می کنم یا حالا که به پوچی رسیدم از ایتالیا ست کامل فرنیچر فلان مارک را سفارش می دهم . چقدر لوث و بی مزه ! پس چرا هدف هنوز هم پول است ؟ پول برای آدم های خوبست که مسیر اشتباهی که پیمونده اند  را با شرتکاتی به نام پول برگردند . هنوز در حال پارو زدنم و همه ی این ها را می دانم و هنوز دارم پارو می زنم . ذکر نمی گویم ذکر من حرف های معدود انسان هاییست که نزدیکم ماندند و با حرف هایشان مرا به پارو زدن وامی دارند . هرچه سنت بالاتر می رود مسائل خشن تر و دستنیافتنی تر می شود . قدیسانی که بدرقمه ام می کردند یکی یکی به صومعه ی دیگری کوچ کردند یا زیر چرخ درشکه خورد شدند . اینک دیگر ذکر گویانم از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر شده اند .  دارم پارو می زنم اما خوابم گرفته ، جسارتم کجا رفته ؟ چرا دستم را حس نمی کنم ؟ آیا وقت اینست که قایق را واژگون کنم و برای همیشه به خواب روم ؟
یادداشتی که خواندید دغدغه این روزهای منست ، یک سری انسان هایی هستند که متاسفانه سیم کشی مغزیشان فرق دارد و بدبختانه نمی توانند در چهارچوب تمدن پفک نمکی مآبانه سایرین زندگی کنند . این دسته تصمیمی می گیرند و معنی¬دار بودن زندگی شان را از عمل در راستای این تصمیم ها می گیرند در غیر این صورت زندگیشان جز حیات نباتی برایشان نیست . اطرافیان این دسته بسیار در کیفیت زندگی و سلامت روانی این ها تاثیر گذارند . مثلا دوست عزیز من امیرحسین اگر تصمیم گرفته است که گیاهخوار باشد و گیاهخوار بماند باید توسط اتمسفر اطرافش حمایت شود . پارو زدن خلاف جریان کار راحتی نیست . اگر هر روز و هر روز هر ساعت امیرحسین را بنیشانند و بهش بگویند آیا تو می دانی که گوشت قرمز چقدر مفید است ؟یا چرا جان نداری حتما از گوشت نخوردنت است و هزار و یک حرف بی معنی آیا امیرحسین می تواند با دلی راحت و آسوده زندگی کند و قوت ادامه داشته باشد ؟ دوستان و همراهان عزیز اگر اهل مبارزه نیستید لااقل پاروی ما را قایم نکنید ! مسیر معلوم است ، مقصد معلوم است  و اتوبوس در حال حرکت یا در بازی هستید یا نه !

16 شهریور روز وبلاگستان فارسی بود و در شبکه های اجتماعی کلیپی از بلاگرفارسی پخش شد در این کلیپ بلاگرهای فارسی از انگیزهاشان برای نوشتن صحبت می کنند  و می گویند که آیا نظرات کاربرها برایشان مهم هست یا آیا نوشتن در وبلاگ چهارچوب خاصی دارد و نظرشان درباره کپی شدن نوشته هایشان چیست ؟

در چندسال اخیر با آمدن شبکه های اجتماعی خیل عظیمی از وبلاگنویس ها دیگر ننوشتند و , وبلاگ های آنها تبدیل به خاطره ای خوب شدند . وبلاگنویس هایی که ماندند و یا بعد از آن انقلاب ارتباطاتی شروع به نوشتن کردند در پی چیزفراتری از دیده شدن یا  ارتباط گرفتن با سایرین بودند ، آنها می نویسند چون رسالت یا انگیزشی قوی دارند ؛ معمولا دوستان زیادی در سال هایی که بلاگر بودنم از انگیزه ام سوال می کردند و گاهی اینکار را به سخره می گرفتند ، راستش را بخواهید از فواید وبلاگ داشتن تا قبل از دیدن این کلیپ ناآگاه بودم ، می نوشتم چون لذت می بردم و وبلاگم یکی از دستاورد های مهم زندگیم بود .  وبلاگ های شخصی از آنجا که متعلق به شرکت یا جریانی نیست کاملا روی نویسنده و شخصیت او متمرکز هستند با این توضیح که "در چهارچوب ارزش های تعریف شده عمل نمی کنند " یا  خیلی خودمانی میشود گفت "به هیچ صراطی مستقیم نیستند" و همین رام نشدنی وبلاگ های شخصی برگ برنده ی آنهاست . نویسنده های این وبلاگ ها که معمولا حرفی دارند که کسی نشنیده یا چیزی را کشف کرده اند که زندگیشان را تغییر داده جوانمردانه درباره اش می نویسند ، نتیجه ی این جریان مجموعه ای از اطلاعات جدید و نو و حتی پالایش یافته است که جامعه می تواند در حداقل مشارکتش از آن بهره برداری و استفاده کند و یا به این جریان بپیوندد و آن را را پویاتر کند . بلاگر های به خاطر آزاد و بی قید بودنشان در وبلاگهایشان بهتر از هرجای دیگر مبتکر و خلاق هستند و این وبلاگ ها را به مزرعه ای از دانه های غنی فکری-عملی بدل می کند که آماده ی برداشت ، مصرف و کاشت مجدد هستند .

پ.ن: دوستی می گفت وبلاگ های خوب سخت پیدا می شوند ، اتفاقی و الکی و بعضی هاشان عمر کوتاهی دارند . اما حقیقت پشت پرده ی هر وبلاگ خوب نویسنده ی استحاله یافته ی آنست که حتی اگر در بلاگش ننویسد به قول آرش محمدزاده توی سرش می نویسد ...