این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

یا

من هنوز درگیر تیک تیک ساعتم


آخرین بارها را چطور می شود فهمید وقتی که هنوز تجربه های دم دستی و روزمره ی ما هستند، ناآگاهانه به جلو می رویم اما همین لحظات خیلی معمولی قرارست در ذهنمان طلایی شوند و موجب آه و ناله مکررمان وقتی که یادشان می افتیم.

روی صندلی نشسته ام و به سلمانی ام می گویم که دوست دارم قدر همین لحظات را بدانم، می خواهم تک تک ثانیه هایی که از سر می گذرانم را حس کنم. نمی فهمد، برایش مثال پوست دست هایم را می اورم، می گویم هنوز دست هایم پیر نشده، همین چیزهایی که به داشتنش ناآگاهیم بعد که می روند موجبات بدبختی مان را فراهم می کند، نمی فهمد، می گوید برو کشتی سواری کن با چند زیباروی رنگ و وارنگ.

یک هفته می گذرد و من در اتوبوس نشسته ام، تمام سفر انلاین بوده ام و در حال حرف زدن راجع به سینما و بحث های متفرقه ی دیگر. به اینکه این مسیر تهران و اصفهان را تاحالا چندبار آمدم و برگشتم فکر می کنم، به اینکه کی آخرینش اتفاق می افتد.شاید سال ها بعد شاید هم خیلی زود.

دوباره زمان و من هنوز موضوع مهم تری از آن برای نوشتن درباره اش پیدا نمی کنم. مثل شخصیت اول کتاب سلاخ خانه شماره پنجم در زمان متلاشی یا شکسته ام، ذهنم میان گذشته و آینده مدام حرکت می کند، گذشته تاویل پذیرست و هربار معنی خاصی می دهد، آینده اما با تخیلم جان می گیرد، چیزهای عجیبی به ذهنم می رسد و دوباره به حال فرار می کنم و می بینم دوباره از عقربه رو دست خورده ام، به این فکر می کنم که اگر اینها را بنویسم یا فیلمی از رویش بسازم هیچکس نخواهدش فهمید، به این فکر می کنم که در زمان گم شدم.