این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یا

چرخ گوشتی به نام زمان


دوستی دارم که محتوی وبلاگ‌ها را به ویترین نویسنده‌اش تشبیه می‌کند؛ چیزهای خوب کنار هم قرار می‌گیرند و تصویری مجازی و تعریف‌شده ای به صاحبش اعطا می‌کند، دقیقاً همان لبان خندان و خوشگذرانی های کنار ساحل که در اینستاگرام افراد پست می شود. اما من همیشه واقعیت را ترجیح می‌دادم، دقیقاً درباره‌ی نوشتن همان نظری را دارم که درباره‌ی عکس گرفتن یا فیلم ساختن ، می‌گویم باید آن چیزی که ازمان بیرون می‌جهد طبیعی و بدون روتوش باشد، زیبا نشده باشد، مهندسی نشده باشد. این کار قرار نیست تصویری خوبی از ما به کس یا کسانی مخابره کند، اصلاً شاید هدفش ارتباط یا رساندن پیام نباشد، آن چیزی که الآن از مدیوم وبلاگم به من می‌رسد دنبال کردن سیر تفکراتی است که تا همین چند ماه پیش داشته‌ام ولی زندگی جوری ما را تغییر می‌دهد که شاید حرف‌های قبلی‌مان هم کاملاً از یاد برده باشیم.

برای نویسنده این بیرون ریختن کلمات بسیار مهم‌تر است، نویسنده مرتب پاک می‌کند، می‌برد و می‌دوزد تا شاید خواننده‌ی فرضی‌اش نکند فلان فکر را بکند، ازآنجایی‌که خودم زیاد وبلاگ می‌خوانم، می‌دانم که قرار است حداکثر 10 دقیقه برای خواندن متنی وقت بگذارم و در آخر اگر خیلی نوشته‌ی جالبی بود فکر کنم که چه نویسنده‌ی محترمی این متن را نوشته و سعی می کنم اسم وبلاگش را به خاطر بسپارم.

این نوشتن‌ها خیلی مهم است و مهم‌تر برای خود مایی که می‌نویسیم، چراکه بودنمان را ثبت می‌کنیم، وبلاگ نوشتم باعث می‌شود که عقب‌ماندگی‌ام از زمان را کمی ترمیم کنم، نگاه کنم که چه فرایندی را طی کردم تا به این نقطه رسیدم و احساس کنم واقعاً این‌همه سال که گذشته واقعاً "حسی" در من ایجاد کرده و از جایی به‌جای دیگر تکانش داده. مسئله‌ای که خیلی بهش فکر می کنم همین زمان است که همیشه به اندازه فکر کردن به وضعیتی که اکنون در آنیم ازش عقب می مانیم، هیچجور نمی توان آن را در دست گرفت ، نادستیافتنی و دور است، اینکه به گذشته نگاه می کنیم و به نظر ساختمانی است پر از هزاران حفره که داریم با تخیلمان روکشی طلایی رنگ بهش می زنیم.

با گذشته غریبه ایم، آینده همچنان نزدیک و ترسناک است و حال را همچنان گم کرده ایم. شاید نوشتن بتواند این سه دست نیافتنی را به صورت فرضی کنار هم مرتب کند، میگویم شاید بتواند این راز زمان و گذر عمر را کمی روشن کند، شاید. تنها راهی که می توانم برای غلبه بر این شکست ناپذیر پیدا کنم همین فیلم گرفتن های بی مورد از چیزها و جاهای معمولی و نوشتن گاه به گاه است، همین که شما این ها را می خوانید و من در گذشته ام نوشتمش می تواند موضوع یک فیلم ترسناک باشد. الآنِ من، می شود آینده ی تو...