این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

یا

عنوان 2


کابینت ها را شسته و نشیمن را روفته ام. میزم را در دانشگاه خالی کردم و کارهایی که استادم انتخاب کرده را برایش یادگاری گذاشتم. می آیم خانه و میشینم پشت این سطور اما قبلش فونت "ب کودک" را انتخاب میکنم؛ اینکه کتابی و در لفافه حرفم را با این خط منتشر کنم یا یادداشت ها دو عنوان داشته باشند قوانین خودساخته ایست که برایم نشانه هایی هستند برای از دست رفته ها:

1.      فونت کودک : یادگاری از مرد بی خاصیت. با ولع تمام یادداشت هایش را بالا و پایین می کردم، تنبل بودم، کتاب نمیخواندم و وبلاگش گزیده ی کتاب هایی بود که خوانده، درباب سینما و گاهی چیزهای دیگر، مثلا درباره ی نظر رضا عطاران روی خواندن یا نخواندن آلبر کامو.

2.       اینکه محاوره ای و آزاد یا کمی فشارآوری و شسته رفته بنویسی محتوای کارت را جهت خواهد داد. از روز اول تصمیم گرفتم سخت بنویسم، نه برای خواننده بلکه محاوره ننوشتن نیاز به مزه مزه کردن بیشتر کلمات دارد، تمرینی خوب برای کسی که به ترکیب بندی جملات و بیان احساس علاقمندست.

3.       در کلاس استاد آقاجانی درباره ی مواد و مصالح کلمه ای یاد گرفتیم، ممکنست مباحث کلاس نام برده را بیاد نیاورم اما همان موقعی که فرهادی اولین اسکارش را برنده شد؛ آقاجانی از چیزی بنام "فلفل نمک کار" نام میبرد، مفهوم سختیست اما حرف حسابش اینست که در آفرینش هنری شما ساختاری را برای خواندن اثر معرفی میکنید، مثلا بیشتر فرم ها را عمودی طراحی می کنی و کلیت کارت حول آن شکل میگرد اما در لحظه ای بخصوص اتفاقی متفاوت می افتد، معمولا نقض قانون های خودساخته ی معمار در سبب رویایی با واقعیت پروژه بوجود می آید، واقعیت همیشه عنصری فعال، دردناک اما تعیین کننده ای در معماری داشته. " فلفل نمک کار" عنصری است که از کسالت و یکدستی کار به نحوی مثبتی می کاهد. بیشتر جذابیت های هنری از لایه های مضاعف یا متضادی که به اصل اثر الصاق شده سرچشمه می گیرند. داستان دوعنوان برای هر یادداشت نوعی برخورد منتقدانه با فرم کتابی نوشته هایم است، انگار میخواهم قبل از جدی بودن کمی لودگی کنم.

کسی علاقمند به ماندن نیست، خیال میکنند جایی دیگر شباهنگام کنار ساحلی گیتاری نواخته می شود و کباب ها روی آتش جلز و ولز می کنند، من اما فاصله گرفتم، نه چیزی دارم و نه فزون بر آن می خواهم. نگاه می کنم که چگونه می دوند، می پرند و دور می شوند در حالی که مدت هاست که من، بلیط سفرم را سوزانده ام.