این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

سفری برای پیدا کردن اکسیر زندگی

شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۵ ب.ظ

شکرگذاری سر میز شام

                                یا

                               سفری برای پیدا کردن اکسیر زندگی


 کور نیستم و البته می توانم روی پاهایم راه روم و از هیچ بیماری خونی نیز رنج نمی برم . تا جایی که می دانم ارگان های بدنم سرجایش خوب کار می کند و می دانم اگر یکی از آنها بیمار شود یا سرطانی جایم ظاهر شود یا در تصادفی پایم یا دستم کنده شود ، حسرت دویدن ، لمس کردن و چشیدن مزه های مختلف را خواهم داشت . این قضیه درباره کیفیت زندگی کنونی من نیز صادق است ، کسانی هستند که دوستم دارند یا به دیدن من می آیند اما هر لحظه ممکن است آنها بمیرند یا مثلا دیگر نشود به آن خوبی با آن ها وقت گذراند . هنوز در ایران زندگی می کنم و می توانم با زبان مادری و شناخت قبلی با مردم ارتباط برقرار کنم ، همه جای شهر را بشناسم و گیلمم را از آب بیرون بکشم این هم کیفتی دیگری است که می تواند در مقطعی از زندگی ام از دست برود . مسئله ی دیگر جوان بودن و طراوت داشتن زندگی ام است ، چیزی که سالخوردگان آن را می طلبند اما به رایگان در من وجود دارد ، نتنها در من بلکه خیل عظیمی از هم سن و سال های من که جوان هستند اما احساس بخصوصی درباره اش ندارند و حتی با جوانی پیرهای کنونی مقایشه می کنند و نتیجه می گیرند که جوانی مسخره و تو سری خورده ای نسبت به آنها دارند.

 چرا چیزهایی که داریم برایمان بی ارزش است ؟ مثلا پلویی که می خوریم یا آبی که در حمام تلف می کنیم در واقع بی اهمیت جلوه می کند ؟ راجع به خودم می توانم صادقانه بگویم که هربار پای شام ، ناهار یا هر سفره ای می نشینم یاد آفریقا ، فقرا و چیزهای دیگر هستم ولی عملا باز هم مرا نسبت به چیزهایی که دارم آنقدر شکرگذار نمی کند . من از چیزهایی که دارم خوشحال نیستم و به نظرم این چیزی است که باید تغییر کند . 

خودم را با تصور نداشتن چیزها سرگرم می کنم ، مثلا اگر فلان چیز خیلی معمولی در من یا زندگی من نباشد چه فاجعه ای می توانست رخ دهد ؟ نتیجه وحشت آورست اما آنقدر من مشعوف داشتن چیزها به صورت ناخودآگاه نمی شوم . اگر دست از فکر کردن بردارم دوباره به زندگی معمولی خودم باز می گردم . توصیه شده که در جایی از زندگی باید دست از حرکت برداریم و به جایش نگاه کنیم . به درون غار خودمان باز گردیم ، نگاهی بی طرفانه به فراز و نشیب های زندگی مان کنیم و تصمیم بگیریم داریم چه کار می کنیم ، کجا هستیم و کجا بودیم ؟ آیا قرارست همین روال ادامه می یابد ؟ من الان در این قسمت از زندگی ام قرار دارم . چیزهایی که برایش تلاش کرده ام رنگ و بویش را برایم از دست داده است . ماه های پیش ناگهان مسیری اشتباه و دغدغه ای بی خودی باعث شد نگرانی عظیمی وارد زندگی ام شود ، با اینکه حالا متوجه اشتباهم شده ام  اما دیگر روند قبلی توان راضی نگاه داشتنم را ندارد و اکنون در موقعیت تصمیم و انتخاب قرار گرفته ام . به چیزهایی که دارم نگاه می کنم و فکر می کنم اگر بخواهم به سمت مقصدم حرکت کنم چه چیزی از دست می دهم و چه چیزی بدست می آورم ؟ شکسپیر می گوید فکر کردن زیاد مرد را از پای می اندازد اما برایم مهم نیست که او چه گفته ، در این مقطع زمانی باید با خودم رو راست باشم تا بفهمم در کدام کوهستان ، اکسیر زندگی من نهفته است . امیدوارم شما نیز سفر درستی را پیش گرفته باشید ...


  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۵ ب.ظ
  • علی امامی نائینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی