این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

ترمینال همدان

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۲۲ ق.ظ

شش صبح رسیده ام، قرار بود مسابقه ساعت هشت شروع شود ، جایی برای رفتن ندارم . هوا جوری سردست که انگار دنبالم کرده ، به سرعت راهم را می گیرم تا ورودی . پنج دقیقه قبل از میان صف طولانی تاکسی ها رد شدم، یک ساعت بعد وقتی که برای سوار شدن برگشتم فقط سه تای آن ها مانده بود . هوای داخل ترمینال بدک نیست ، سردست اما نه به پرخاشگری بیرون ، نیت می کنم تا آفتاب به درستی نقطه ای از زمین را زرد نکرده خارج نشوم . اتوبوس رانی هایی که بلیط برگشت را می فروشند همگی بستنه اند ، آنهایی که بازند یا به سنندج می روند یا به تهران و الخ ... جوانکی که انگار وضعیتش مثل من بود آمد دید همه بسته اند ، مثل من روی صندلی ها به انتظار نشست . دیگر من به آسودگی می توانم همانجا بشینم . او تا چند دقیقه دیگر تحملش تمام می شود به آن سوی ترمینال می رود تا از آنها در رابطه با خرید بلیط سوال کند . اگر دیدم دستش را دراز کرد و بلیط گرفت یعنی در آن سوی ترمینال بلیط برگشت من موجود است . نیم ساعت بعد باوجود اینکه می دانستم بلیط آنجا نیست از بی کاری بلند شدم تا آن جبه ی ترمینال را کشف کنم . ترمینال مدلی امروزی داشت اما کیفیت خاصی نداشت . یک مشت تیر و تخته ی معمولی که خیلی معمولی روی هم سوار شدند . دو روز بعد وقتی برای برگشت آمدم قد یکی را معیار قرار دادم ، ارتفاع سقف اینجا تقریبا 12 متر بود . توی دستشویی مردانه دو نفر باهم مهربانانه حال و احوال می کند . خوبی اینجا اینست کسی کاری بهت ندارد .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۲۲ ق.ظ
  • علی امامی نائینی

نظرات  (۱)

  • حسین نامداری
  • دست نوشتت رو عقشه...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی