این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فردی» ثبت شده است

اهمیت راهیابی فردی

                           یا

                         یکی بیاد راه رو بذاره جلو پای این آقا خوشبخت بشه بره ...


اول بگذارید بگویم چرا فکر می کنم نمی توان از روی نسخه های که به صورت پیشفرض برایمان نوشته اند، زندگی خوب و با کیفیتی داشته باشیم. منظورم بیشتر دانشگاه است یا فلان تدبیری که فلان فامیل یا آشنا انجام داده و اکنون ثروتمند شده و ما می خواهیم با استفاده از همان روش مراتب ترقی و سعادت را یکی در میان بپریم و در این میان فکر می کنیم بسیار زرنگ تشریف داریم. این نسخه های پیشفرض برای من یا شما نوشته نشده است بلکه برای خیل عظیمی از آدم ها گوناگون نوشته شده، سر و ته اش زده شده و انقدر ساده سازی و آبکی شده که هم بتوان آن را روی من اجرا کرد هم روی یک آدم دیگر که اصلا ربطی به من ندارد. جالبی قضیه اینجاست که این نسخه ها ادعا می کنندکه اگر به تمام توصیه هایش تن در دهم ،چه من، چه آن نفر دیگر به کمال سعادت خواهیم رسید.اما چطور ممکن است؟ خوب من که از اول گفتم که در سیستم های پیشفرض از آنجایی که هیچ وقعی به شخصیت ، ماهیت وجودی و ظرافت های شخصیتی ما نمی گذارد ،ماندن در آن عین حماقت است چه برسد به اعتماد به آن. البته عمومیت یافتن روش های شغلی همه گیر و حتی شلوغی دانشگاه ها باعث شده که جمعیت عظیمی از مردمی که دنبال سعادت هستند به آنها هجوم آورد و خوب، از آنجایی که به قول معروف دست درش زیاد است، حتی اگر سعادت شما را تامین کند و قرار باشد جیب هایتان را پر از پول کند، انقدر جمعیت داوطلبان زیاد شده که سعادت و پول تقسیم بر تعداد آنها می شود و عملا وضعیت شما تغییر نخواهد کرد.

خوب پس چه کار باید کرد؟ نه دانشگاه برویم، نه خودمان را در بازار کار خراب و داغان کنیم. پس مگر راه دیگری وجود دارد؟ در جواب باید بگویم بله. به یاد دیالوگ معروف پرویز پرستویی بیافتید که می گفت به تعداد آدم ها راه هست برای رسیدن به خدا. صدرصد همین طور است و به نظرم هر کسی که در گوشه ای که می نالد به خاطر اینست که نسخه ی پیشفرض را بر راهی که فکر می کرده است مایه ی خوشبختی اوست ترجیح داده است. اول از همه ازتان می خواهم که هوشیار باشید و زود تحت تاثیر حرف های سایرین قرار نگیرید، به نظرم بهتر است اصلا تحت تاثیر چیزی قرار نگیرید و خودتان صحت آرا و نظرات دیگران را ابتدا با منطق خود و سپس با جستجو آزمایش کنید. فرض کنید چقدر در تبلیغات تلویزیونی درباره راه های مهاجرت و روش هایش صحبت می شود و یا کشور بخصوصی برای مهاجرت نشان داده میشود، با سواحل زیبا و خانم های برهنه ای که کنار استخر راه می روند و شما را به وقت گذاری باهشان دعوت می کنند. خوب در اینجا برای یک ذهن زودباور اتفاق های زیادی می افتد، اول آنکه فکر می کند به این بنگاه ها می تواند اعتماد کند و دوم فکر می کند باید برود در همین کشور که در کنار استخرها زنان زیبا در حال می گساری دارد. استاندارهایش پایین آمده، می گوید هرجا بهتر از اینجا و گول می خورد. خیلی از جوانان را دیدم که دوست دارند برای ادامه تحصیل مهاجرت کنند و می روند می نشینند پای صحبت های چندنفر که خودشان هنوز ایرانند یا آدم هایی که ربطی به رشته شان ندارند. می نشینند تا برایشان تصمیم بگیرند بروند کدام کشور، کی بروند؟ با ارشد برای دکترا یا از دبیرستان برای لیسانس؟ بعد تلویزیون را روشن می کنند و مرد و کت و شلورای را می بینند که مردم را از آمدن به آمریکا منصرف می کند و می گوید غیرممکن است. در شبکه ی دیگر می گوید بیایید ببرمتان ترکیه. مرتب از اینور و آنور اطلاعات از منابع غیرمعتبر و سطحی دریافت می کند و آخر از لج فلان فامیل که رفته فلان کشور، او عزم می کند که برود آن یکی. بعد بهش توصیه می کنند که آن کشوری که می خواهی بروی به فلان رشته نیاز دارد و او که هیچ چیز برایش مهم نیست همان رشته را انتخاب می کند به همین راحتی، تصمیم مهم زندگی اش را گرفت و حالا قرارست برود خارج تا شب ها در بار مست کند و عکس میهمانی هایش را بعدا اشتراک گذاری کند.

دوستی دارم که می‌خواست/خواهد برود استرالیا، اما حاضر نبود که در سایت‌های رسمی دانشگاه‌ها شرایط مهاجرت دانشجویی را چک کند اما حاضر بود برود ساعت‌ها با یک مشاور مهاجرتی صحبت کند تا او نسخه‌ای عالی برای رفتن مطمئن و بی بروبرگشت برایش تهیه کند. همیشه، همه دنبال یک نسخه می‌گردند تا موبه‌مو انجام دهند و سعادتشان را تضمین کنند. این نسخه نیست، اگر کسی نسخه دارد می‌خواهد جیب شمارا خالی کند و بعد به‌سادگی شما بخندد. بحران مالی چگونه شروع شد؟ بانک‌های کوچک گفتند اگر پول کافی برای سرمایه گذاری ندارید ، بیایید خانه‌هایتان را سرمایه‌گذاری کنیم و به همین راحتی خوشبختتان کنیم، حالا همه‌ی آن مردمان زودباور که بعضا بیش از پنجاه سال سن دارند بعد از عمری کار و زحمت  بی‌خانمان شده‌اند و حتی در چادر زندگی می کنند . کلام را با این عبارت تمام می‌کند که در این دنیای بوقلمون، هیچ‌چیز مفت نیست و کسی نسخه‌ی خوشبختی شمارا در جیب ندارد!