این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عملکرد» ثبت شده است

اینکه پشت سر هر اثر هنری چه اتفاقی افتاده مهم است 

                                                                        یا

                                                                         در ستایش معنا


زمانی یکی از مدرسین دانشگاه مرا به دیدن آثارش در سطح شهر برد ، در آن سالها ترم های اول دانشگاه بودم و به نسبت آدم نجیب تر و مهربان تری نسبت به مدرسین معماری ... با انگشت های لاغر و کشیده اش مقابل بهترین اثرش از قول خودش ایستاده بودیم و او نشانم می داد که چگونه لبه های در و پنجره ها را در طول عمودی نما کنار هم نشانده است و این اوج هنر او بود . سعی می کردم ساختمان را دوست داشته باشم یا حالا که کنار معمارش ایستادم بفهمم چرا او انقدر این ساختمان را دوست دارد . بعدا فکر می کردم شاید از کم بودن توقع ، اطلاعات معماری یا قریحه ی هنری او باشد که از این پارهای آجر تعریف می کند و ذلیل و مدهشو در مقابلش می ایستد . اما دلیل شور و شعفش نسبت به این ساختمان جلوی چشمم بود و من نمی دیدمش. او به این ساختمان عشق می ورزید چرا که در پشت این آجرهای زرد بی قواره و میله های دفورمه خاطرات چند سال پیشش را می دید ، سختی هایی که هنگام اجرای این ساختمان کشیده و افرادی که با آنها سروکله زده تا دست آخر در این محیط ، اینچنین تراکمی بوجود آید ، او عاشق این ساختمان بود چرا که سازنده اش بود و شاید وقتی این ساختمان را می ساخت ، در حال ساخت خودش بود ، از جوانکی کرم کتاب تبدیل به معمار آب زیرکاهی که حواسش به همه چیز جمع بود .

رابطه ی کاری که انجام می دهیم یا اثری که خلق می کنیم با معنا داشتن آن چیست ؟  بعضا همیشه اتفاق می افتد ، هر اثر برای آفریننده اش بامعناست ، حتی برای کسانی که هنرمند را می شناسند ، مثلا برادرم همیشه کارهایم را دوست دارد چون تلاش شبانه روزیم را دیده و می فهمد این کارهنری از سر شکم سیری خلق الساعه پدید نیامده ، چیزی که تا همین لحظه نمی دانستم و برایم سوال بود اینکه چگونه آدمی که حوصله ی فکر کردن درباره معنای چیزهای هنری را ندارد می تواند به هنری وحشی از جنس کارهایم نزدیک شود . دوباره جواب بهم نزدیک بود ، جواب خود من بودم .

به خاطر همین امر است که در عکاسی معاصر به بیانه ها متوصل می شویم و حتی دوست داریم بفهمیم که عکاس در مصائبی را متحمل شده تا این چنین عکسی روی دیوار رود .  در معماری نیز به دیاگرام ها و شاید نشان دادن روند های طراحیمان سوق پیدا می کنیم ، در دانشگاه های درست حسابی هر دانشجوی معماری رو به روی کارش می ایستد و جریان ذهنی اش را تعریف می کند . این که دیگر معنا داشتن اکنون زیبا تلقی می شود به خاطر عبور همه آدم ها به دوران جدیدی است ، پساصنعتی شدن همه ما ، درک کلی که هریک از ما نسبت به جریان ها اطرافمان داریم و هزار چیر دیگر که هریک از ما را تکه تکه و آویزان نگاه داشته است . دیگر خود محصول چیزی نیست که زندگیمان در گروی داشتن یا نداشتن آن باشد ، همه ما چیزهایی که را می خریم که عملا کار خاصی برایمان انجام نمی دهد و اهمیت عملکرد چیزها در درجه پایین تری نسبت به صدسال پیش قرار می گیرد . اکنون که همه ی مان روی هواییم تنها طرفی که می تواند دستمان را به جایی بند کند ، سوی معنا دار شدن چیزهاست . شاید تنها چیزی که می تواند آدم را سرحال شاداب نگاه دارد باور به چیزیست که ته دلش برایش معنایی قائل است .

پ.ن : این نوشته می توانست ادامه پیدا کند اما فکر کردم خودم هم یادداشت های طولانی وبلاگ ها را اسکیپ می کنم . در زمانی دیگر از سویی دیگر وارد این بحث خواهم شد .