این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سواد» ثبت شده است

نکاتی که درباره ی دانشگاه معماری نمی دانستم  یا

                                                        چرا دانشگاه رفتن در درصد سواد جامعه بی تاثیر است ؟


زمانی که وارد دانشگاه شدیم فکر می کردیم اتفاق بخصوصی در زندگیمان اتفاق افتاده ، قرارست درهای دانش و بازار کار رویمان گشوده شود و به سال های طلایی زندگی نزدیک و نزدیک تر شویم و اتفاق واقعی که افتاد این بود که اولا از لحاظ مدل آموزشی تفاوتی با دبیرستان نداشت و ندارد و هر چه می گذرد به دبیرستان نزدیک تر می شود دوما یکسری که لقب استاد می گیرند چیزهایی را می گویند و ما می نویسمشان و آخر ترم سر حذف آنها از امتحان مذاکره می کنیم . معمولا شاگرد اول های دانشگاه حداقل در رشته های خلاق مثل هنر و معماری بی سوادترین و محافظه کارترین دانشجوها هستند و دنبال استاد مربوطه می دوند و مراتب ارادتشان را پیشکش ایشان نمی نمایند . جدای از جو بد و نمره ای دانشگاه ها ، زمانی که دانشجو می شویم مقام اجتماعی مان به اندازه ی سگ یا گربه های خیابان افول می کند ، به قول معروف آدم نیستیم دیگر دانشجویی ام . چند ماه پیش نزدیک خیابان انقلاب در کتاب فروشی خوبی بودم که جوانی آمد تا کتابی بخرد  و به صندوقدار گفت : (( تخفیف بده ما دانشجوییم ))، فروشنده خندید  و گفت : (( همه دانشجوییم )) ؛ این جواب خیلی جالب است اولا به تعداد بالای فارق التحصیلان و اشتغال به تحصیلان اشاره دارد .  دوما وقتی می گوید همه دانشجوییم یعنی این روزها دانشگاه رفتن هنر نیست و نمی تواند دستاوردی حساب شود هر کسی می تواند دانشجو باشد حتی خود فروشنده که چهره ی فرزانه و جوان داشت .

سیستم آموزش معماری بجز استیلای دیکتاتوری استادان بر شاگردان و البته برده بودن خوب شاگردان در خودش و درس هایی که در آن ارائه می شود کاملا بی مصرف ، فرسایشی و مادون قدیمی است . البته فکر می کنم اگر استادان انسان های فرهیخته تری بودند و البته شاگردان واقعا بارقه ای از خلاقیت داشتند وضع بهتر بود و با همین سیستم آموزشی و درس های به دردنخور می شد به جاهای خوبی رسید اما جامعه به سمتی رفته که حتی کسانی که وارد رشته های خلاق می شوند نیز مصرف کننده اند ! پس پایه های خلاقیت جامعه در نسل های بعد جایگزین نمی شود ، نو آوری دیده نمی شود و به سمت انحطاط و از بین رفتن تعهدکاری بین معماران نسل بعد در حرکتیم . به شخصه جامعه را مقصر می بینم که فرزندانی تربیت کرده اند که دچار بی اخلاقی و بی انگیزگی اند ، سیستم به دردنخور دانشگاهی به درد همین قشر می خورد که واقعا "دیگه حال فک کردن و نداره" البته این مشکل در جوانان ارتباطی با ایران یا خاورمیانه یا شرقی بودن ما ندارد در تمام جهان جوانان گوشه ای دراز کشیده اند و کاری نمی کنند . ما فرزندان وسط تاریخ هستیم جنگ های بزرگ قبل از ما بوده ؛ جنگ ما جنگ درون است . بشخصه با اینکه به مسائل مختلفی علاقمند هستم اما زیاد شده وسط راه باتری ام تمام شده چرا که شاید در اتمسفر اطرافم تنها کسی که بازی می کند منم و باید بقیه را شارژ کنم ، کم کم خسته می شوم به عنوان کسی که ایده های بسیار دارد نیاز دارم در اتمسفری پویا زندگی کنم که متاسفانه اینچنین اتمسفر سالمی را تابحال ندیده ام . معمولا انرژی زیادی را روی مخالفت با تم غالب اندیشه های قدیمی و همچنین همنسلانم  می گذارم و این تعداد حامیان مرا در بیشتر گروه های سنی و اجتماعی کاهش می دهد . برای جامعه ای نگرانم که نصفش تاریخ زده اند و مابقی بی خیال و بی غم توی پارک ها قلیان می شکند یا تفریح های باکلاس و گرانتری دارند و بازده ی خاصی ندارند و در بهترین صورت کارشان تلاش برای تکرار مکررات است . این جامعه مصرف زده در نسل های بعد از خودش این اضمحلال را ادامه می دهد و چندسال بعد کودکان بی حوصله و بی ادب زیادتری را در خیابان می بینیم که روبرویمان ایستاده اند و دیگر هیچی برایشان مهم نیست .

ا