این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رفاه» ثبت شده است


آیا در حال توسعه بودنمان ادامه دارد ؟
                                                  یا 
                                                     چرا چشمان گشادتری نسبت به اروپاییان داریم 


تقریبا از دوران نوجوانی و کمی هم از دوران بچگی زور می زدیم توی سر خودمان می زدیم تا در دانشگاه اسم ورسم داری قبول شویم و از این طریق آینده ی شغلیمان را تضمین کنیم . اما در این میان یک جای کار می لنگید ، از درون احساس می کردیم که شغل مناسب ما وجود ندارد یا اگر باشد زدوبند کافی برای بدست آوردن آن را نداریم . بدون انگیزه ی کافی راهنمایی و دبیرستان طی میشد ، دانشگاه هم که خبری نبود و چشم باز کردیم و دیدیم جلوی صورتمان را مه غلیظی گرفته است ، همچنان که کوله ای به پشت داریم شهری را می بینیم که جایی برایمان ندارد ، تمام زندگیمان را عدم اطمینان به آینده  یا توهم های آرمانانه گرفته است و کمتر کسی را پیدا می کنیم که امیدوار باشد . من در کشوری زندگی می کنم که بهش در حال توسعه می گویند و فکر می کنم در حال توسعه بودن روی طرز زندگی همه ی ما تغییرات مثبت و منفی بخصوصی گذاشته است . تصور کنید در کشوری اروپایی و مرفهی به دنیا آمده بودم و حتی پدر و مادرم و جدم هم کاری به این خاورمیانه نداشتند ، یعنی کاملا اروپایی بودم ، فرض اینست که از همان ابتدای زندگی تنشی  خیلی کمتر نسبت به پیدا کردن شغل داشتم ، در کنار دوستانم زندگی آرام و خوبی را ادامه می دادم ، بعد از چند سال ازدواج می کردم یا طلاق می گرفتم و ازدواج مجدد می کردم تا در کنار همسرم پا به سن گذارم و بازنشسته میشدم و در آرامش صبح ها روزنامه ی روز را می خواندم و عید شکرگزاری را کنار عروس و داماد و نوه های شرورم می گذارندم ، پرسپکتیو کلی زندگی من تعیین شده بود و در اول مسیر و سن جوانی انتهایش را می دیدم . کشور هایی که مقصد مهاجرهای زیادی هستند توانسته اند این دورنما زندگی را رسم کنند و آنرا برای مردمان خودشان محقق کنند . سطح رفاهی که در این کشورها هست خوشبختی متوسط و آرامی را که فراهم کرده اند . به نظرم سطح توقعاتی که در ذهن کسی که در آنجا بدنیا آمده بین همان رفاه متوسط و رو به خوب آنجاست به خاطر اینکه مسیری تقریبا معلومیست که دولت سعی در هموار کردن راه جوانانش برای جرکت در آن می کند . اما زندگی من در کشوری درحال توسعه هیچ پیشفرض درستی دارد ، بیشتر کارها با اصلی بنام ریسک عجین شده و این جوانان را از سن های کم کاسب مسلک یا در بهترین شرابط آگاه به شرایط نابسامان بار آورده است . هرکدامان دنبال موقعیت یا شکافی هستیم که درونش بپریم و به تصاویر ذهنی که از موفقیت داریم برسیم . هیچ چیز معلوم نیست و در یک لحظه ممکن است قوانین و شرایط 180 درجه برگردد . 
پس شاید نام خوبی رویمان گذاشته اند ، ما همه در حال توسعه ی خود و شرابطمان هستیم . هر یک از ساکنین این کشورها خود یک کشور در حال توسعه است که سعی دارد پایش را روی چیزی بذارد و به بالا بپرد تا هوای بیشتری بخورد . این عدم امنیت ، این ترس از آینده مارا به موجودات هوشیارتری تبدیل کرده و نمی گذارد قانون جنگل را فراموش کنیم . درست است هرکدام از ما افسرده ایم ، یا هرم مازلو  جهشی و ناقص درمان فرو شده اما دارم نیمه ی پر لیوان را نگاه می کنم ، ما مبارزهای بهتری شدیم ، حواسمان بیشتر جمع شده است و معنی واقعی امنیت شغلی یا آرامش خاطر را به نسبت بهتر درک می کنیم .