این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

ما تا همین جا با همین فرمون اومدیم

دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ق.ظ

کشف و شهود بنده از نگاه کردن به چشم های شرکت کننده های کن

                                                                             یا

ما تا همین جا با همین فرمون اومدیم

 

دوست داشتم یادداشتی درباره ی هنر آوانگارد بنویسم در ادامه ی آن مطلبی که درباره ی هنر مدرن نوشته بودم اما تنبلی مجالم نداد حالا به رسم وبلاگ­نویسی باید یادداشتی بنویسم و از سلامتی بدن و صحت عقلی ام خواننده را مطلع کنم تا بداند نویسنده­ی اینجا هنوز زنده است اما شوق نوشتنش در توعیتر یا نقد فیلم­ مصرف می شود. بیشتر فعالیت ذهنی ام نیز برای این خرج می شود که سر پا بمانم ، سعی می کنم قناعت پیشه کنم و عادت فکر کردن درباره ی گذشته را به کلی ترک کنم.

 دیروز اختتامیه ی کن بود ، می خواستم این مراسم را آنلاین ببینم که توفیقی حاصل نشد اما گزیده هایی از مصاحبه ها و فرش قرمز را دیدم ، برایم شوکه کننده بود ، در چشمان همه ی شرکت کننده­ها چیزی مشترک بود و آن هم ترس بود . فکر نمی کنم از هنرپیشه­ها کسی روی زمین مشهورتر باشد ، بیشتر آدم ها به دنبال شهرت و دیده شدن هستن اما وقتی سعی میکردم خودم را جای این افراد مشهور بگذارم و روی فرش قرمز قدم بزنم به وحشت افتادم ، بعد دیدم بیشتر آنها هم به وحشت کرده اند ، وقتی وارد مسیر فرش قرمز می شوی باید مدتی بدون حرکت رو به روی خبرنگارها بایستی و لبخند بزنی ، این کار برای هنرپیشه های زن پراسترس تر می نماید چرا که قرارست بهترین و بدترین لباس های شب نیز از بین آن ها انتخاب شود ، اینست زندگی زیر ذره­بین نگاه های نخراشیده ی مردم و تقریبا هدف خیلی از ماها .

 دوست ندارم گمنام بمانم اما آنقدر هم خوشم نمی آید معروف باشم ، از هر چیزی که خوشم نمی آید و به همان اندازه از متضادش هم بدم می آید . چنین ذهنی ممکن است دیوانه ات کند ، ممکن است خودت را سرپا نگه داری اما نتوانی به کسی بگویی نه آ و نه ب . گزینه ی رهایی بخش چیست ؟ کاری نکردن؟ فضانوردی میان تصمیم­ها ؟ بگذارید این یادداشت مثل سریال لاست باشد فقط سوال ایجاد کند ، دیگه در جیم جواب­های رنگ و وارنگ ندارم ( نه اینکه قبلا داشته ام ) بگذریم ... به جشنواره ی کن که فکر می کنم و کسانی که جایزه ها بردند این فکر به سرم می زند که معمولا کسی که شایسته ی برد است قاعدتانباید برای جایزه فیلم ساخته باشد ، پس وقتی جایزه هم برده برایش مهم نیست ؛ اگر برایش مهم باشد و سال بعد بخواهد دوباره به همین مطرحی باشد می شود مثل خیلی از هنرمندها که رفتند به سراشیبی ، بله ! عقیده دارم که جایزه مردم را خراب می کند. همین دلیل بسط پیدا  می­کند در نگرش من به زندگی ، اگر چیزی را واقعا بخواهی همانا از آن دور و دورتر می شوی مخصوصا اگر کلید محقق شدن آرزویت در دست کسی بجز خودت باشد . با این فکر بیشتر چیزها ارزش سعی کرد را از دست می دهد و زندگی ساده تر می شود .برای من مهم نیست که قیمت بنزین گران شده ، مسائل سیاسی اذیتم نمی کند ، چون آخر سر می دانم که اگر یک ذهن مجنون در بهشت هم قرار بگیرد معذب است و وارونه اش اینک اگر به فکر و خیال ها سر و سامان بدهیم و سری شفاف داشته باشیم در بدترین جاها نیز آرامش داشتن شدنی است .

و اینکه

آرامشم آرزوست ...

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ق.ظ
  • علی امامی نائینی

نظرات  (۲)

سلام
با دغدغه داشتن هنرمندان در خصوص آثارشان موافقم و معتقدم شاید برایشان دیده شدن (موافق یا مخالف) مهمتر از بردن جایزه باشد (بردن جایزه نوعی دیده شدن موافق است انگار). اینکه چیزی که برای ما مهم است می تواند برای دیگران هم چالش برانگیز باشد حس خوبی است.
پاسخ:
سلام
بیشتر تاکیدم روی پروسه های تکراری بعد از معروفیت بود ، تلاش برای بر جا ماندن جای سعود 
شما همیشه
برای من سوال ایجاد میکنید
و پاسخش رو هم به من میدین!
از این خوشم میاد



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی