این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

چگونه کاری را از سر بگیریم ؟

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۹ ب.ظ

چگونه کاری را از سر بگیریم ؟

                                      یا

                                      قضیه ای تکراری با حرف های تکراری


همیشه طرفدار این بودم که نباید هدف های نقطه ای داشت ، مثلا انقدر دلار در حساب بانکی داشته باشیم یا خریدن فلان ماشین شاسی بلند. دلیل منطقی برای این فکرم وجود دارد ،  همه ی ما چیزهایی که می خواستیم را بدست می آوریم و بعد از یک هفته یا حتی چند روز ، هاله ی جادوی خودشان را از دست می دهند . از آنجایی که حریص هستیم طمع چیزهای دیگر را می کنیم و دوباره همان حالی را می یابیم که قبل از بدست آوردن هدفمان داشتیم . به نظرم چشم اندازهایی که برای زندگی داریم بایستی روندمحور باشند و کیفیتی در زندگیمان را ارتقا دهند ، مثلا ورزش را شروع می کنم تا سلامتی ام را برای مدت زیادی تضمین کنم و از آنجایی که فعالیت های ورزشی آدم را خوشحال نگاه می دارد می توانم بهتر و با ذهنی شفاف کارهای دیگری را در کنارش انجام بدهم ، در اینجا اگر هدفم کم کردن 12 کیلو چربی یا بدست آوردن سیکس پک بود هدفم نقطه ای می شد و اگر به جریان ورزش کردن مداوم فکر کنم هدفم روند محور .

همه ی اینها را می دانم اما چرا بازهم صبح ها که بیدار می شوم نگرانم ؟ با اینکه هدف هایم روند محور هستند و این عملا کارکرد بهتری برایم فراهم کرده است اما چرا راضی نمی شوم ؟ مثلا کتاب خواندم نسبت به سال پیش شاید پنج یا شش برابر شده است یا قدرت نرم افزاری بهتری نسبت به قبل دارم اما چون اینها را کم کم جمع کرده ام به چشمم نمی آید ، این مرا راضی نگاه نمی دارد . این یک مشکل اساسی روندمحور بودنست ، در این شیوه بدون تصویر غایی از هدف (مثلا گوشی آیفون ) در روش خاصی غرق می شویم و از راه لذت می بریم . اما اگر روزی مسیر تکراری شود ، می زنیم در روندی جدید ، احتمال کمی است که دوباره به راه قبلی برگردیم . درباره ی کتاب خواندن راحت تر با خودم کنار می آیم، چند کتاب را حدود 80 تا 100 صفحه خواندم اما دیدم واقعا نه علاقه به مباحث آن دارم و نه برایم جذاب است خیلی راحت رهایش کردم . در نمونه ی دیگر یادگیری نرم افزار مهمی که در حال پیشرفت در آن بودم را به خاطر مسائلی که دانشگاه پیش آورد برای مدتی رها کردم اما دیگر سراغش نرفتم و این مرا شرمنده ی خودم کرده است ، حتی ذهنم برایم دلیل می آورد که اصلا این پروگرام بدرد نمی خورده و از اول چرا شروعش کردی ؟ ذهن آدم را گول می زند ، اطرافیان به نفع خودشان حقایق را تحریف می کنند و بدنت از اینکه چند ترشح ساده در مغزت کند تا جسور و بی باک پای کارهایت روی ، خساست می کند . نه مسیری مانده ، نه نقطعه ای . تمام چیزها در هوا بدون جاذبه معلقند و من مانند کسی که به گالری هنر رفته و آثار هنری را سرسری می بیند به همه ی احتمالات نگاه می کنم اما در حالت کلی احساس بخصوصی به هیچکدام ندارم . 

زمانی که عکاسی را شروع به یادگیری کرده بودم هر هفته حتما با دوربینم عکاسی می کردم و روند خوبی را شروع کرده بودم . از جایی به بعد به خاطر نقدی که خودم بر عکس هایم وارد کردم از عکاسی "مستند" دست کشیدم ، علاقه ای به عکاسی از مناظر نیز نداشتم پس عملا عکس گرفتن هایم خیلی کم و کمتر شد . پروژه ی عکاسی من عملا می توانست تا الآن کاملا منفی شود اما به خاطر اینکه آرشیو عکس هایم را داشتم به دست آوردهایم نگاه کردم . چندین و چند ماه از ترک کردن عکاسی گذشته بود اما من شور عکاسی را بدست آورده بودم و مرتب در ذهنم به قالب جدیدی برای ارائه عکس هایم فکر می کردم . حالا پروژه ی عکاسی ام زنده شده و چند روز یکبار عکس های جدیدی را در فضای مجازی اشتراک گذاری می کنم ( می توانید از اینجا عکس هایم را دنبال کنید ). این یکی از مثال هایی بود که روندمحور بودن دوباره خودش را بازسازی کرد و به چرخه ی حیات بازگشت. احساس می کنم آرشیو عظیم عکس هایم و کامنت های مثبت کاربران فلیکر  توانست مرا مجاب به بازگشت کند . پس شاید در این یادداشت روشی جدید برای کاملتر کردن روش تنظیم اهدافمان بر اساس روند یافته باشیم اینکه پیروزی های هر مقطع از راه را ثبت کنیم تا باعث دلگرمی و ادامه فعالیتمان شود .

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۹ ب.ظ
  • علی امامی نائینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی