این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

این اقلیت یک نفره

وبلاگ شخصی علی امامی نائینی

اینها را دارم در سررسیدی که برادرم بهم داده می نویسم ، اتوبوس تکان تکان می خورد و نوشته های من به فرم های کج و معوجی تبدیل می شود ؛ سر رسید را از نظام مهندسی برایم گرفته ، آن هایی که مخصوص معمارهاست چرا که من یک مهندس معمار یا یک معمار مهندس هستم . روی صندلی تک نفره خم شده ام ، بیرون منظره ای بخصوصی نیست . دو جوان پشت سرم خوابند ، از زمانی که سوار شدند خوابند و الآن که سه ساعتی گذشته هنوز خوابند . یکی شان که چاق هست و پیراهنی زردی پوشیده انگار هم خوابست و هم مشغول غشقبازی ، من به این آدم ها "خوش سفر" می گویم . این ها قدرت های ویژه ای دارند مثلا نیت می کنند از نقطه آ به ب سفر کنند . کافیست چشم هایشان را ببند و در زمان به جلو پرتاب شوند ، بام !!! به مقصد رسیده اند . کمی بعد که برای استراحتی موقت اتوبوس نگه داشت بیرون مجموعه روی نیمکتی نشسته بودم ، مرد میانسال و ترکه ایی داشت رسم تی کشیدن را یاد پسرک نوجوانی می داد بعدش هم گفت (( تا گوساله چاق شود ، دل صاحبش آب شود . )) سیگار نکشیده ی لاغری مثل خودش در دست داشت و همراه پادوش به اینور و آنور مجموعه سرک می کشید .
چند دقیقه ی قبل که جلوی آیینه ایستاده بودم از دیدن جوانکی که با موهای سفت شده که مرا با چشم های گشاد می دید متحیر شدم ، او نیز به اندازه ی من تعجب کرده بود .چقدر بزرگ شده ام ...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۳۸ ق.ظ
  • علی امامی نائینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی